کد مطلب:224270 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

رثاه ملک الشعراء بهار


بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بر

با پیمبر گوی از تربت خونین پسر



با نبی بر گو كز تربت فرزند غریب

و آن مصیبت ها آیا بودت هیچ خبر



هیچ دانی كه چه بوده است غریبان را حال

یا چه رفتار است غریب الغربا را بر سر



چه گذشته است ز بدخواه بر آن پور غریب

چه رسیده است ز بیداد بر آن نور بصر



چه رسیده است از این دیو نژادان شریر

بر حریم حرم پادشه جن و بشر



ستمی كردند اینان به جگر گوشه ی تو

كه به شرحش چكد از دیده مرا خون جگر



این قدر هست كه سوی تو از این تربت پاك

خاك خون آلود آرد پس از این باد سحر



ای عجب با پسران نبی و آل علی

آسمان كینه دیرین را بگرفت ز سر



ای عجب آل علی را كشد و از پس مرگ

مدفنش را كند از توپ عدو زیر و زبر



ای مسلمانان كو قبر كس از حادثه ای

شودی ویران در ما كندی سخت اثر



پس بیائید و ببینید كه در كاخ رضا

توپ ویران گر روس است كه افكنده شرر



چشم دوزید و ببینید كه این پاك حریم

قتلگاهست كه خون موج زند سرتاسر



ای نصاری تو چه گوئی كس اگر آید باز

به كلیسا و گله باز بگیرد از سر



پس بیا لختی بیداد عدو را بشنو

پس بیا باز و زیارتگه ما را بنگر



بنگر باز كه این خیره تمدن خواهان

كرده آن كار كه وحشی ننماید باور



هشتصد مرد و زن از بومی و زوار غریب

داده جان از یورش لشكر روس كافر





[ صفحه 375]





نه مر ایشان را بوده است به سر شور نبرد

نه مر ایشان را بوده است بكف تیر و تبر



بقعه و كاخ رضا را ز چه غارت كردند

آن همه راهزن و بد كنش و غارتگر



از وهابی شد اگر كاخ حسینی ویران

شد ز قزاق ارس كاخ رضا ویران تر [1] .




[1] از قصيده ملك الشعراء بهار به نقل حديقةالرضويه ص 241.